آلبر کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در موندوی (الجزایر تحت استعمار فرانسه) به دنیا آمد. پدرش “لوسین کامو”، کارگر فقیری بود که در جنگ جهانی اول کشته شد. مادرش “کاترین”، زنی بیسواد و نیمهکر بود که پس از مرگ شوهر، همراه دو پسرش به محله فقیرنشین “بلکور” در الجزیره نقل مکان کرد. آنها در فقر شدید زندگی میکردند و پنج نفر در یک آپارتمان دو اتاقه با مادربزرگ و دایی معلولشان ساکن بودند .
کامو درباره این دوران میگوید:
“فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.” .
-
نقش معلم و تحصیل:
معلم مدرسه ابتدایی، لویی ژرمن، استعداد او را تشخیص داد و برای بورسیه تحصیلی دبیرستان حمایتش کرد. کامو در سال ۱۹۳۰ دیپلم گرفت و پس از آن در دانشگاه الجزیره فلسفه خواند. پایاننامه او درباره “فلوطین و متافیزیک مسیحی” بود .
او سی و چهار سال بعد، جایزه نوبل خود را به ژرمن تقدیم کرد . -
بیماری سل و پایان فوتبال:
در ۱۷ سالگی به سل مبتلا شد و مجبور شد حرفه دروازهبانی در تیم “ریسینگ دانشگاه الجزیره” را کنار بگذارد. او بعدها گفت:“آنچه را از اخلاق و تعهد آموختم، مدیون فوتبالم.” .
فعالیت حرفهای و آثار ادبی
-
روزنامهنگاری و فعالیت سیاسی:
در ۱۹۳۸ به روزنامه چپگرای الجزیره جمهوریخواه پیوست و با مقالاتی علیه استعمار فرانسه در الجزایر (مانند مجموعه “فقر در قبایلیه”) جنجال آفرید .
عضو حزب کمونیست الجزایر شد (۱۹۳۴-۱۹۳۵) اما به دلیل انتقاد از مواضع ضد عربی حزب، اخراج شد . -
مقاومت در جنگ جهانی دوم:
در اشغال فرانسه توسط نازیها، روزنامه مخفی کومبا را تأسیس کرد و با نام مستعار “بوشار” مقاله مینوشت. پس از آزادی پاریس در ۱۹۴۴، سردبیر این روزنامه شد و یکی از معدود روشنفکرانی بود که بمباران اتمی هیروشیما را محکوم کرد . -
آثار شاخص:
- بیگانه (۱۹۴۲): رمانی درباره “مورسو”، مردی بیاحساس که به اعدام محکوم میشود. جمله آغازین آن مشهور است: “امروز مادر مُرد. شاید هم دیروز، نمیدانم.” .
- افسانه سیزیف (۱۹۴۲): جستار فلسفی با این جمله آغاز میشود: “تنها مسئله جدی فلسفی، خودکشی است.” او پوچی زندگی را با اسطوره سیزیف (محکوم به غلتاندن سنگ تا ابد) مقایسه میکند .
- طاعون (۱۹۴۷): رمان نمادین درباره همهگیری طاعون در اوران الجزایر، که استعارهای از مقابله با شر است .
- انسان طاغی (۱۹۵۱): نقد خشونت سیاسی و ایدئولوژیهای توتالیتر مانند کمونیسم .
فلسفه و جهانبینی
- پوچی و عصیان:
کامو معتقد بود زندگی ذاتاً پوچ است زیرا انسان جویای معناست، اما جهان پاسخی نمیدهد. با این حال، او خودکشی را رد میکرد و معتقد بود باید با “عصیان” علیه پوچی، به زندگی معنا بخشید .
در افسانه سیزیف مینویسد:“باید سیزیف را شادمان تصور کرد.” زیرا آگاهی به پوچی، خود نوعی پیروزی است .
- جدایی از اگزیستانسیالیسم:
با وجود ارتباط با سارتر، کامو بارها تأکید کرد اگزیستانسیالیست نیست:“نه، من اگزیستانسیالیست نیستم. هم سارتر و هم من همیشه متعجب بودیم که چرا نام ما را پهلوی هم میگذارند.” .
تفاوت اصلی او با سارتر، رد خشونت انقلابی و دفاع از اخلاق انسانی بود . - انسانگرایی و عدالت:
او از حقوق فقرا و مسلمانان الجزایر دفاع میکرد و میگفت:“من آزادی را در آثار مارکس نیاموختم، بلکه خود آن را در دل فقر شناختم.” .
کمونیسم و فاشیسم را به یک اندازه محکوم میکرد و خواهان “شورشی اخلاقی” علیه ظلم بود .
زندگی شخصی و مرگ
-
ازدواجها:
در ۱۹۳۴ با “سیمون هیه” ازدواج کرد، اما دو سال بعد به دلیل خیانت و اعتیاد او جدا شدند. در ۱۹۴۰ با “فرانسین فور” پیوند زد و صاحب دو فرزند دوقلو شد، اما هرگز ازدواجشان را رسمی نکردند . -
جایزه نوبل:
در ۱۹۵۷ به عنوان دومین نویسنده جوان تاریخ (۴۴ ساله) و اولین آفریقاییتبار برنده نوبل ادبیات شد. آکادمی سوئد او را برای “پرداختن به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر” ستود . -
مرگ تراژیک:
در ۴ ژانویه ۱۹۶۰، خودروی ناشرش “میشل گالیمار” با درختی برخورد کرد و کامو در ۴۶ سالگی جان باخت. در جیبش بلیط قطاری پیدا شد که قرار بود با خانواده سفر کند .
جدول زمانی زندگی کامو
سال | رویداد |
---|---|
۱۹۱۳ | تولد در الجزایر |
۱۹۳۰ | ابتلا به سل و ترک فوتبال |
۱۹۳۵ | فارغالتحصیل فلسفه |
۱۹۴۲ | انتشار بیگانه و افسانه سیزیف |
۱۹۴۴ | سردبیر روزنامه کومبا |
۱۹۵۱ | انتشار انسان طاغی |
۱۹۵۷ | دریافت جایزه نوبل ادبیات |
۱۹۶۰ | مرگ در تصادف رانندگی |
میراث فکری و ادبی
کامو با وجود عمر کوتاه، به نماد مبارزه با پوچی از طریق هنر و اخلاق تبدیل شد. نمایشنامههایش مانند کالیگولا و سوءتفاهم هنوز روی صحنه میروند، و رمان طاعون در همهگیری کووید-۱۹ بارها بازخوانی شد . او که خود را “هنرمند” میخواند نه فیلسوف، با نثری شفاف و بیپیرایه (که رولان بارت آن را “درجه صفر نوشتار” نامید)، تأثیری ماندگار بر ادبیات و فلسفه قرن بیستم گذاشت .
“در برابر این شبی که پر از نشان ستارهها بود، من برای اولین بار خود را به دست بیقیدی و بیمهری جذاب دنیا سپردم.” — پایان بیگانه .