رافائل لئونیداس تروخیو مولینا (Rafael Leónidas Trujillo Molina)، ملقب به «ال خفه» (El Jefe، به معنای رئیس) یا «ال بنفاکتور» (El Benefactor، به معنای نعمترسان)، یکی از طولانیترین دیکتاتورهای تاریخ آمریکای لاتین بود. او از اوت ۱۹۳۰ تا زمان ترورش در ۳۰ مه ۱۹۶۱، جمهوری دومینیکن را با دست آهنین اداره کرد. دوران حکومت او، که به «عصر تروخیو» یا «ال تروخیلاتو» معروف است، با سرکوب شدید مخالفان، پرستش شخصیت، و پیشرفتهای اقتصادی نابرابر همراه بود. در ادامه، زندگینامه او را به صورت chronological (زمانمحور) بررسی میکنیم.
زندگی اولیه (۱۸۹۱–۱۹۱۸)
رافائل تروخیو در ۲۴ اکتبر ۱۸۹۱ در شهر سن کریستوبال، واقع در جمهوری دومینیکن، به دنیا آمد. او سومین فرزند از یازده فرزند خانوادهای متوسطالحال بود. پدرش، خوزه تروخیو والدز، از نژاد دومینیکنی و جزایر قناری اسپانیا بود و مادرش، آلتاگراسیا جولیا مولینا شوالیه، ریشههای کریول سنت دومینگویی (از هائیتی سابق) داشت. تروخیو برادر ناتنی به نام لوئیس رافائل «ننه» تروخیو داشت. دوران کودکی او در فقر نسبی گذشت و تحصیلات ابتداییاش در مدارس محلی سن کریستوبال، تحت تأثیر آموزههای یوجنیو ماریا ده هوستوس، انجام شد.
در سن ۱۶ سالگی، به عنوان اپراتور تلگراف کار کرد و سپس به عنوان نگهبان در مزارع نیشکر مشغول شد. با این حال، دوران جوانی او با جرایم کوچک همراه بود؛ از جمله دزدی گاو و سرقت پستی. او مدتی در زندان گذراند و حتی باند خشنی به نام «۴۲» تشکیل داد. این دوران، زمینهساز علاقه او به نظامیگری شد.
صعود به قدرت (۱۹۱۸–۱۹۳۰)
در سال ۱۹۱۶، ایالات متحده جمهوری دومینیکن را اشغال کرد و تا ۱۹۲۴ در آن ماند. تروخیو در سال ۱۹۱۸، با کمک سرهنگ آمریکایی جیمز جی. مکلین، به گارد ملی تازهتأسیس پیوست. او توسط marines آمریکایی آموزش دید و به سرعت پیشرفت کرد: در ۱۹۱۹ به درجه ستوان دوم، در ۱۹۲۲ به کاپیتان، و در ۱۹۲۳ به ماژور رسید. در ۱۹۲۴، رئیسجمهور هوراسیو واسکز او را فرمانده پلیس ملی کرد و در ۱۹۲۷ به درجه ژنرال رسید. تروخیو پلیس را نظامی کرد و آن را به ارتش شخصی خود تبدیل نمود.
در فوریه ۱۹۳۰، کودتایی علیه واسکز رخ داد. تروخیو مخفیانه از رهبر شورشی، رافائل اورنیا، حمایت کرد و نیروهایش را عقب نگه داشت. با تبعید واسکز، تروخیو رقبای سیاسی را با تهدید یا خشونت حذف کرد. در انتخابات ۱۹۳۰، با آزار رقبا و کنترل ارتش، ۹۹ درصد آرا را کسب کرد و در ۱۶ اوت ۱۹۳۰ به ریاستجمهوری رسید. بلافاصله قدرت مطلقهای برقرار کرد.
دوران دیکتاتوری (۱۹۳۰–۱۹۵۲)
حکومت تروخیو با شخصیتپرستی شدید همراه بود. دو هفته پس از تحلیف، طوفان سن زینون در سپتامبر ۱۹۳۰ سانتو دومینگو را ویران کرد و ۲۰۰۰ نفر را کشت. تروخیو وضعیت فوقالعاده اعلام کرد، پایتخت را بازسازی نمود و نام آن را به «سیوداد تروخیو» تغییر داد. در ۱۶ اوت ۱۹۳۱، حزب دومینیکن را تنها حزب قانونی کرد و کارمندان دولتی را ملزم به اهدای ۱۰ درصد حقوق و پیوستن به حزب نمود (کارت عضویت «پالمیتا» نام داشت). مخالفان زندانی یا کشته میشدند.
در ۱۹۳۴، خود را به درجه ژنرالیسیمو ارتقا داد و بدون رقیب دوباره انتخاب شد. در ۱۹۳۶، پایتخت رسماً «سیوداد تروخیو» نامیده شد و استان سن کریستوبال به «تروخیو» تغییر یافت. قله دوارته به «پیکو تروخیو» و شعارهایی مانند «خدا در آسمان، تروخیو بر زمین» (بعداً معکوس شد) رواج یافت. مجسمهها و بناهای یادبود او ساخته شد.
در ۱۹۳۸، به دلیل محدودیتهای آمریکایی، از کاندیداتوری انصراف داد اما رهبر واقعی ماند. ژاسینتو پینادو (۱۹۳۸–۱۹۴۰) و مانوئل ده خسوس ترانکوسو (۱۹۴۰–۱۹۴۲) روسای نمادین بودند. در ۱۹۴۲ دوباره انتخاب شد و تا ۱۹۵۲ حکومت کرد. تحت فشار سازمان کشورهای آمریکایی (OAS)، ریاست را به برادرش هکتور تروخیو (۱۹۵۲–۱۹۶۰) و سپس خواکین بالاگر (۱۹۶۰–۱۹۶۱) سپرد، اما همچنان دیکتاتور واقعی بود.
سیاستها و رویدادهای عمده (۱۹۳۰–۱۹۶۰)
سیاستهای اقتصادی و اجتماعی: تروخیو بدهی خارجی را کاهش داد، زیرساختها (جادهها، مدارس، بیمارستانها) را بهبود بخشید و سطح زندگی را برای برخی افزایش داد. با این حال، ثروت را از طریق انحصار صنایع (گاو، شکر، تنباکو) به خانواده و حامیانش منتقل کرد. خانوادهاش پستهای کلیدی را اشغال کردند و او از قراردادهای دولتی رشوه میگرفت. در دهه ۱۹۳۰، به پناهندگان یهودی کمک کرد و شهرک سوسیا را برای آنها ایجاد نمود، اما مهاجران غیرقانونی را اخراج کرد.
سرکوب و تروریسم دولتی: نیروهای امنیتی او، مانند سرویس اطلاعات نظامی (SIM)، مسئول تا ۵۰,۰۰۰ قتل بودند. در اکتبر ۱۹۳۷، «کشتار جعفری» (Parsley Massacre) را علیه ۱۷,۰۰۰ تا ۳۵,۰۰۰ هائیتی در مرز دستور داد، که روابط دومینیکن-هائیتی را تخریب کرد. دولت هائیتی ۵۲۵,۰۰۰ دلار غرامت گرفت. SIM عملیات بینالمللی انجام داد: ناپدید شدن خسوس گالیندز (۱۹۵۶)، قتل خوزه آلمویا (۱۹۶۰)، و بمبگذاری علیه رئیسجمهور ونزوئلا رومولو بتانکور (۱۹۶۰) که منجر به تحریمهای OAS شد.
مقاومت داخلی: از دهه ۱۹۴۰، جنبشهای مقاومت شکل گرفت. در ۱۹۶۰، سه خواهر میرابال (پاتریا، ماریا ترزا، و مینروا) که فعالان سیاسی بودند، توسط عوامل تروخیو در تصادف ساختگی کشته شدند و این الهامبخش مقاومت شد.
سیاستهای زیستمحیطی: تروخیو ذخیره طبیعی ودado دل یاکه را گسترش داد، کشاورزی سوزاندنوجنگلزدایی را در ۱۹۳۴ ممنوع کرد و جنگلها را برای سدهای هیدروالکتریک حفاظت نمود، هرچند قطع درختان غیرقانونی ادامه یافت.
مرگ و سقوط (۱۹۶۱)
در سالهای پایانی، مخالفت داخلی و فشار خارجی (به ویژه پس از بمبگذاری ونزوئلا) افزایش یافت. تروخیو حمایت ارتش را از دست داد. در ۳۰ مه ۱۹۶۱، در حالی که با ماشین به مزرعهاش در سن کریستوبال میرفت، توسط هفت نفر (از جمله اعضای ارتش خود) با تیربار هدف قرار گرفت و کشته شد. این رویداد در دومینیکن «آجستیسیمیENTO» (اجرای عادلانه) نامیده شد. بسیاری از قاتلان، مانند ژنرال جی.تی. دیاز، دستگیر و اعدام شدند. خانواده تروخیو نتوانست قدرت را حفظ کند و پایتخت به سانتو دومینگو بازگشت.
میراث و تأثیرات
حکومت ۳۱ ساله تروخیو ثبات و پیشرفت اقتصادی آورد، اما با هزینه آزادیهای مدنی، شکنجه، و قتلعامها. کشتار هائیتیان روابط مرزی را برای دههها مسموم کرد. رژیم او هزاران نفر را کشت و ثروت ملی را غارت کرد. پس از مرگش، جمهوری دومینیکن به سمت دموکراسی حرکت کرد، هرچند بیثباتی ادامه یافت. تروخیو نماد دیکتاتوری لاتین است و آثارش در ادبیات (مانند رمانهای جولیو آلوارز) و تاریخ حفظ شده.